پابوس عشق

ساخت وبلاگ
شمع ها می ورشد از سرهای من شرق تا مغرب گرفته از قطار شرق و مغرب چیست اندر لامکان گلخنی تاریک و حمامی به کار ای مزاجت سرد کو تاسه دلت اندر این گرمابه تا کی این قرار برشو از گرمابه و گلخن مرو جامه کن دربنگر آن نقش و نگار تا ببینی نقش های دلربا تا ببینی رنگ های لاله زار چون بدیدی سوی روزن درنگر کان نگار از عکس روزن شد نگار شش جهت حمام و روزن لامکان بر سر روزن جمال شهریار خاک و آب از عکس او رنگین شده جان بباریده به ترک و زنگبار روز رفت و قصه ام کوته نشد ای شب و روز از حدیثش شرمسار شاه شمس الدین تبریزی مرا مست می دارد خمار اندر خمار 1096 گر ز سر عشق او داری خبر جان بده در عشق و در جانان نگر عشق دریاییست و موجش ناپدید آب دریا آتش و موجش گهر گوهرش اسرار و هر سویی از او سالکی را سوی معنی راه بر سر کشی از هر دو عالم همچو موی گر سر مویی از این یابی خبر دوش مستی خفته بودم نیم شب کاوفتاد آن ماه را بر ما گذر دید روی زرد من در ماهتاب کرد روی زرد ما از اشک تر رحمش آمد شربت وصلم بداد یافت یک یک موی من جانی دگر گر چه مست افتاده بودم از شراب گشت یک یک موی بر من دیده ور در رخ آن آفتاب هر دو کون مست لایعقل همی کردم نظر 1097 عقل بند ره روانست ای پسر بند بشکن ره عیانست ای پسر عقل بند و دل فریب و جان حجاب راه از این هر سه نهانست ای پسر چون ز عقل و جان و دل برخاستی این یقین هم در گمانست ای پسر مرد کو از خود نرفت او مرد نیست عشق بی درد آفسانست ای پسر سینه خود را هدف کن پیش دوست هین که تیرش در کمانست ای پسر سینه ای کز زخم تیرش خسته شد در جبینش صد نشانست ای پسر
پابوس عشق...
ما را در سایت پابوس عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golchin farhad17175 بازدید : 543 تاريخ : چهارشنبه 8 خرداد 1392 ساعت: 4:04